وقتی کسایی که دوسشون داری ازت متنفر میشن ، وقتی از کسایی که دوسِت دارن متنفر میشی ...
وقتی چیزای بزرگ برات کوچیک میشه ، وقتی چیزای کوچیک برات بزرگ میشه...
وقتی فقط یه قدم تا آرزوهات فاصله داری...
وقتی دیگه هیچی برات اهمیت نداره...
وقتی میخای بگی لقِ همه چی !
این جور موقه ها یه صدا تو گوشم میگه :
نذار که درد برسه به استخون خورد بشه !
نذار یه شمع کوچیک تو مسیرت نور بشه !
نخواه که مرد بشی...
قهرمان شی طرد بشی...
یه سال دیگه هم گذشت !
خوش گذشت...
بد گذشت...
کلن خوبی و بدی با همن !
رنگ زندگی خاکستریه ...
+امروز نتایجو میدن ! نمیدونم چی میشه !
نمیدونم قبول شدم یا نه !
نمیدونم چرا گرگا اهلی نمیشنو تو قفس نمیمونن !
نمیدونم چرا سگا مثه قناریا نمیخونن !
باور کن نمیدونم کافر شی سنگ میشی یا دل مثه واژنِ خالی باشه تنگ میشه !
نمیدونم چرا حرفام تو دهن نمیمونن یا چرا سرِ شب رو به سحر نمیدوزن !
نمیدونم چرا جنگ رو برعکس نمیخونم !
نمیدونم چرا علامت سوالو برعکس نمیکنمو جواب نمیگیرم !
نمیدونم ...
نمیدونم...
نمیدونم !
از زندگی بریدم آره بد بریدم که دیگه تنم نمیره...
نههههههههههههه کی گفته من ازت متنفرم؟! :D
اعتماد به نفست تو حلقم :D
میدونی نمیخوام نصیحت کنم مزخرف بگم یاهرچیزدیگه ای :)
به خاطرهمینم انگشتامُ کنترل میکنم که فقط بگم متاسفم واینکه باآرزوی بهترین چیزها مثلا" .
میدونی تموم این المپ ،کنکورو... بخشی ازدنیای نوجوونی ـه ویه راه برای قرارگرفتن توی راه بزرگ ترهدف ،اینا هدف نیستن خودشون :]
آره ... :-)
شب هایم میگذرد
بدون اینکه
دلم هوای آغوشت را داشته باشد
آغوشت ارزانی دیگران
من مهمان
پاهای بغل کرده ام هستم...
و این آرامشم را حتی
با تو عوض نمیکنم
منو میگی ؟ :پی
معلومه که آره:دی
:))
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور :)